loading...
بچه های فوریت پزشکی سبزوار91
آخرین ارسال های انجمن
mohammad.darvan بازدید : 31 سه شنبه 23 مهر 1392 نظرات (0)

کاش می شد که کسی می آمد
این دل خسته ی ما را می برد
چشم ما را می شست
راز لبخند به لب می آموخت
کاش می شد دل دیوار پر از پنجره بود
و قفس ها همه خالی بودند
آسمان آبی بود
و نسیم روی آرامش اندیشه ی ما می رقصید
کاش می شد که غم و دلتنگی
راه این خانه ی ما گم می کرد
و دل از هر چه سیاهی ست رها می کردیم

کاش می شد که کسی می آمد
این دل خسته ی ما را می برد
چشم ما را می شست
راز لبخند به لب می آموخت
کاش می شد دل دیوار پر از پنجره بود
و قفس ها همه خالی بودند
آسمان آبی بود
و نسیم روی آرامش اندیشه ی ما می رقصید
کاش می شد که غم و دلتنگی
راه این خانه ی ما گم می کرد
و دل از هر چه سیاهی ست رها می کردیم
و سکوت جای خود را به هم آوائی ما می بخشید
و کمی مهربان تر بودیم
کاش می شد دشنام، جای خود را به سلامی می داد
گل لبخند به مهمانی لب می بردیم
بذر امید به دشت دل هم
کسی از جنس محبت غزلی را می خواند
و به یلدای زمستانی و تنهائی هم
یک بغل عاطفه گرم به مهمانی دل می بردیم
کاش می فهمیدیم
قدر این لحظه که در دوری هم می راندیم
کاش می دانستیم راز این رود حیات
که به سرچشمه نمی گردد باز
کاش می شد مزه خوبی را
می چشاندیم به کام دلمان
کاش ما تجربه ای می کردیم
شستن اشک از چشم
بردن غم از دل
همدلی کردن را
کاش می شد که کسی می آمد
باور تیره ی ما را می شست
و به ما می فهماند
دل ما منزل تاریکی نیست
اخم بر چهره بسی نازیباست
بهترین واژه همان لبخند است
که ز لبهای همه دور شده ست
کاش می شد که به انگشت نخی می بستیم
تا فراموش نگردد که هنوز انسانیم
قبل از آنی که کسی سر برسد
ما نگاهی به دل خسته ی خود می کردیم
شاید این قفل به دست خود ما باز شود
پیش از آنی که به پیمانه ی دل باده کنند
همگی زنگ پیمانه ی دل می شستیم
کاش در باور هر روزه مان
جای تردید نمایان می شد
و سوالی که چرا سنگ شدیم
و چرا خاطر دریایی مان خشکیده ست؟
کاش می شد که شعار
جای خود را به شعوری می داد
تا چراغی گردد دست اندیشه مان 
کاش می شد که کمی آینه پیدا می شد
تا ببینیم در آن صورت خسته این انسان را
شبح تار امانت داران
کاش پیدا می شد
دست گرمی که تکانی بدهد
تا که بیدار شود، خاطر آن پیمان
و کسی می آمد و به ما می فهماند
از خدا دور شدیم
کاشکی ، واژه درد آور این دوران است
کاشکی ، جامه مندرس امیدی است
که تن حسرت خود پوشاندیم
کاش می شد که کمی
لااقل ، قدر وزن پر یک شاپرکی
ما ، مسلمان بودیم ...

شعر از : کیوان شاهبداغی

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
Profile Pic
سلام دوستان عزیز خصوصا دانشجویان دانشگاه علوم پزشکی سبزوار وبلاگ ما ب دلیل عوض شدن اسمش هنوز ی مقداری کار داره تا راه بیافته ولی سعیمون بر اینه ک هرچه سریع تر راهش بندازیم پس ما سعی خودمون رو میکنیم و شما هم چند وقتی رو ب ما فرصت بدید تا این وبلاگ رو درستش کنیم و همچنین مارو برای بقیه دوستان تون لینک کنین خوشحال میشیم با شما تبادل داشته باشیم ی بار امتحان کن (تبادل لینک رو ) مطمئن باش پشیمون نمیشی ما در کنار اهدافمون برنامه های جالبی واسه اینده داریم . . . . . . پس با ما باشید.......تا روز هایی ناب در اینده ای ن چندان دور فقط لینک یادت نره حتی شمایی ک اشتباها گذرت ب وبلاگ خوشگل ما افتاده چون دیگ وبلاگ باحال تر گیرت نمیاد از قدیم میگن نگرد نیس گشتم نبود ن ک نبود بود ولی ماله بچه های فوریت 91سبزوار بود دیگ باحال تر نبود این تهشه بالاخره هم اکنون نیازمند یاری شصت تان هستیم :-( اگ یاری نکنین وقتی ک مریض شدین و زنگ زدین و ما اومدیم بالا سرتون ماهم الکی الکی بهتون آمپول و آنژیوکت میزنیم :-)) حالا انتخاب با خودتونه یا لینک یا آمـــــــــــپـــــــــــول منتظرتونیم ...... باتشکر ******** بخشی از سخنان مدیریت وبلاگ فوریت پزشکی 91 سبزوار در همایش سران وبلاگ های ایران
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    نظرسنجی
    دوست دارید چه پستی در وبلاگ بزاریم
    نظر شما در باره وبلاگ پیست؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 45
  • کل نظرات : 15
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 8
  • آی پی امروز : 51
  • آی پی دیروز : 4
  • بازدید امروز : 55
  • باردید دیروز : 5
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 95
  • بازدید ماه : 83
  • بازدید سال : 361
  • بازدید کلی : 3,873
  • کدهای اختصاصی

    ابزار نمایش عکس تصادفی

    كد موسيقي براي وبلاگ




    در اين وبلاگ
    در كل اينترنت
    ابزار پرش به بالا